دیکشنری
داستان آبیدیک
بدنبال آن
english
1
general
::
after that
transnet.ir
ترجمه مقالات انگلیسی به فارسی
دارالترجمه
بدمست
بدمستی
بدمعامله
بدمنش
بدموقع
بدمینتن
بدن
بدن درد
بدن ها به حد اعلا مقاوم و مصون شده بود (اسلامی
بدنام
بدنام سازی
بدنام شدن
بدنام کردن
بدنامی
بدنبال آمدن
بدنبال آن
بدنبال حرکت کردن
بدنبال هم
بدنبال کشیدن
بدنگری
بدنما کردن
بدنمندی
بدنه
بدنه اصلی نخ
بدنه چرخ ماهیگیری
بدنه حلقه
بدنه سیاسی
بدنه لانسه
بدنه هواپیما
بدنهاد
معنیهای پیشنهادی کاربران
پرکردن نام برای ارسال نظر ضروری است
نام و نام خانوادگی
شماره تلفن همراه
متن معنی یا پیشنهاد شما
پاسخ به نظر و معنی پیشنهادی
نام و نام خانوادگی
پر کردن نام برای ارسال گزارش ضروری است.
شماره تلفن همراه (اختیاری)
نظر شما در مورد این معنی
متنی برای نظر وارد کنید.
عبارت داخل کار را وارد کنید